به گزارش ایران ، سیدمحمد هاشمی پس از 13 روز بازداشت در حالی به قتل برادرش و همسر وی اعتراف کرده که مدعی است به بیماری روانی شدید مبتلاست و روزانه دهها قرص اعصاب و آرامبخش مصرف میکند.
اما بازپرس هنرمند از شعبه چهارم دادسرای جنایی تهران، با رد این این ادعا گفت: محمد از نظر روحی و روانی کاملاً سالم است و هنگام جنایت نیز حالتی طبیعی داشته است.
با این حال از آنجا که در بیشتر پروندههای قتل متهمان باید تحت آزمایش روانی قرار گیرند محمد نیز به پزشکی قانونی فرستاده خواهد شد.
بازپرس جنایی تهران همچنین از احضار همسر متهم به دادسرا خبر داد و گفت: بزودی همسر وی نیز برای تحقیق و بازجویی به دادسرا احضار خواهد شد چراکه همسرش شب جنایت طلاهای «آتنا» و لباس خونی برادرش را به خانه برده و به همسرش داده بود.
اما وی از بیان واقعیت برای پلیس خودداری کرده و مدعی شده بود همسرش شب حادثه در خانه حضور داشته است.تا اینکه در مراحل بعدی تحقیقات ناچار لب به اعتراف گشود.
حال آنکه اگر همان شب اول واقعیت را میگفت راز جنایت زودتر فاش میشد. رسیدگی به این پرونده از ظهر یکشنبه – یکم آذر – همزمان با کشف اجساد خونین سیدمرتضی – 30 ساله – و همسرش آتنا – 26 ساله – در خانهشان واقع در طبقه سوم یک ساختمان در کوی بنفشه بلوار آیتالله کاشانی، در دستور کار بازپرس و کارآگاهان جنایی تهران قرار گرفت.
از آنجا که سرنخهای به دست آمده حکایت از ارتکاب جنایت به دست یک آشنا داشت تحقیقات پلیسی آغاز شد و دو روز بعد محمد – برادر بزرگ مرتضی – به عنوان مظنون اصلی بازداشت شد. وی در حالی سکوت اختیار کرده بود که تمام شواهد و مدارک علیه او بود و بازپرس تنها سه روز پس از بازداشت محمد با 20 دلیل علمی ثابت کرد محمد قاتل است اما در حالی که تحقیقات در اینباره همچنان ادامه داشت سرانجام متهم لب به اعتراف گشود و انگیزه جنایت را حسادت و کینه قدیمی نسبت به برادرش عنوان کرد.
محمد گفت: «مرتضی از من کوچکتر بود اما همیشه تحقیرم میکرد. بارها نیز از او کتک خوردم. یک بار هم که با همسرم اختلاف پیدا کرده بودم مرتضی متوجه شد و به خانهمان آمد. وقتی فهمید همسرم را کتک زدهام جلوی زنم مرا به باد کتک گرفت که کینه به دل گرفتم. او وضع مالی خوبی داشت اما من بیکار و بیپول بودم.
وقتی از او کمک مالی میخواستم با منت برایم پول میفرستاد. مرتضی و همسرش بارها به سفرهای خارجی رفته بودند اما من حسرت یک سفر به دلم مانده بود. تمام این موارد باعث شد به مرور زمان نسبت به او احساس تنفر شدید پیدا کنم. شب حادثه وقتی در خانه آنها با هم درگیر شدیم حس عجیبی داشتم.
وقتی مرتضی به حمام رفت همسرش را در اتاق خواب کشتم. بعد هم سراغ مرتضی رفتم و با شکستن شیشه در، وارد حمام شدم. او از من قویتر بود بنابراین به ناچار اسپری اشکآور به صورتش زدم و بعد با کارد او را کشتم. اما احساس کردم هنوز دوستش دارم. در حالی که دلم برایش میسوخت یک بالش از اتاق آوردم و زیر سرش گذاشتم بعد هم لباسهایش را به یادگار برداشتم و به خانه بردم.
طلاهای «آتنا» را هم برداشته و به همسرم دادم. بعد هم از او خواستم اگر پلیس سراغم آمد بگوید من از ساعت 10 شب در خانه بودهام.»